باکی با اضطرابی که کم تر در او دیده می شد نگاهی به من انداخت و گفت: «امشب باید برای یک سخنرانی دیگر به نیویورک بروم.می دانی، حال آنی اصلا خوب نیست.خیلی نگران او هستم.»

باکی فولر زمانی به طور پنهانی به من گفته بود که به همسرش آنی قول داده تا قبل از او بمیرد تا زمانی که نوبت مرگ آنی برسد، بتواند در جهان دیگر به او خوشامد بگوید.برداشت من از این سخنان فقط یک امید بود نه یک تعهد الزام آور.این نشان می داد که تا چه حد باک مینستر فولر را دست کم گرفته بودم.

اندکی پس از سخنرانی باکی در نیویورک، به او خبر دادند که آنی در بیمارستان لس آنجلس به کما رفته است. پزشکان هم احتمال داده بودند که او هرگز به هوش نخواهد آمد.باکی با اولین پرواز به لس آنجلس رفت.خود را فورا به بیمارستان رساند و در کنار تخت آنی نشست و چشمانش را بست.

او به آرامی از دنیا رفت.

باکی نمونه بارز یک فرد توانا در انتخاب نوع زندگی است.او حتی زمان مرگ خود را هم انتخاب کرد.با آرامش کامل و با آغوش باز به جهان باقی شتافت.این کار یک اقدام بسیار شجاعانه و گامی به سمت جلو بود.

چند ساعت بعد،آنی هم با آرامش کامل به او ملحق شد. او به قول خود وفا کرده بود و در جهان دیگر منتظر آنی بود.